۱۳۸۹ تیر ۳, پنجشنبه

زنگ زدن فولاد


پدر می گوید :من فولادم و فولاد هرگز زنگ نمی زند.

بعضی شب ها که سرحال است من و برادرم را صدا می زند.می خندد.دستش را روی سرم می گذارد و این دست محکم مطئن نیرویی مرموز وارد بدنم می شود و ته روحم رسوب می کند ،نیرویی قدیمی رسیده دست به دست از اجداد کهنسال ،مثل امانتی مقدس،توشه ی راه برای روز مبادا،برای لحظه های تردید و یاس ،برای ایام تاریک .برای بعد.

پدر از دور می آید .آرام آهسته راه می رود.می نشیند توی ماشین.مبهوت و خسته است.می گوید:این هم از مردک هندی تا کی نوبت ما شود.وگریه اش می گیرد.باورم نمی شود.گریه ی پدر را تا به حال ندیده بودم.((من فولادم و فولاد  هرگز زنگ نمی زند.))
اما فولاد گریه می کند و این به چشم من ،دردناک تر از زنگ زدن است.می ترسم و این ترس بخصوصی است.شاید هم ترس نیست و من اسمی برایش نمی شناسم.حس تازه ای ست،مثل یک جور درد که توی بدن نیست اما وجود دارد توی هواست،توی دنیاست،توی تاریکی بیرون است،یک جور زخم یا درد قدیمی که مال همه است،مال مادر و مستر غزنی و شوکت اعظم خانم و حسن آقا و تمام آدم های دنیاست-حتی آدم های پولدار،یا آرتیست های خوشگل توی مجله های مد ،حتی پدر،حتی شاه.

نمی دانم و باورم نمی شود.زمان،در آن اغتشاش و آشفتگی ،در آن جابه جایی نامعقول چیزها،در آن ترکیب و تجزیه و تکثیرهای خارج از قانون و قاعده ،معنای همیشگی اش را ندارد و روز و شب وساعت و دقیقه  تقسیم نمی شود.

((تا دیر نشده ))احمقانه ترین حرفی است که شنیده ام و نمی خواهم معنی اش را حلاجی کنم.با خودم تکرار می کنم که هیچ اتفاقی نخواهد افتاد.به فولاد اعتماد دارم.با یک زخم چرکی از نابود نخواهد شد.محال است.

همسایه ها کنجکاو و متحیر،با اندوهی دروغین،از کنار ما میگذرند.ته چشم هایشان برق می زند،برق عداوتی قدیمی.شکست مرد فولادین فتح آنهاست،فتح آدم های  نازک کاغذی ست.هر شب برف می آید و هر صبح در انتظار خبری بد هستم.به خودم می گویم که تمام شد وکلمه ی تمام معنایی گنگ و مجهول دارد و در ذهنم جا نمی گیرد ،مثل مفهوم نیستی یا ضریب عددی به توان بی نهایت.

همه در سکوت و آرامش زنگ زدن فولاد را نظاره می کنند،همه جز آشپز قدیمی که حاضر به پذیرفتن این غیبت نامعقول نیست.

داستان پدر/کتاب دو دنیا/گلی ترقی/انتشارات نیلوفر

عکس از کیانا

۲ نظر:

  1. پدر هرگز زنگ نمی زند..من عاشق پدر هستم..من عاشق پدر هانس توماس در کتاب راز فال ورق جاستین گوردر هستم که فقط جوکر جمع میکرد..من عاشق جوکر هستم..

    پاسخحذف
  2. تابستون، پدر،‌گلی ترقی به قدر يک معجون خنک و خوشمزه برای گرمای وحشتناک هوا توصيه مي شود.

    پاسخحذف