۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه

گل های پر پر(با گل حرفت را بگو)


مدت زمان فیلم :107 دقیقه،محصول:آمریکا 2005
خلاصه فیلم:
روزی دان(بیل موری)  نامه ای صورتی رنگ بدون امضا یا نشانه ای دریافت می کند، نویسنده احتمالا یکی از معشوقه های قدیمی اش است که در نامه مدعی شده پس از پایان رابطه اش با دان صاحب پسری شده که در حال حاضر عازم سفری برای پیدا کردن پدر خود است.وینستن(جفری رایت)دوست و همسایه دان با کارگاه بازی هایش نقشه ای برای دان می کشد تا با دیدار مجدد با معشوقه های گذشته اش حدس بزند نویسنده نامه ی صورتی رنگ چه کسی است.دان با بی میلی عازم این سفر می شود با معشوقعه های گذشته اش دیدار میکنددر حالی که هیچ سرنخی به دست نمی آورد به خانه باز می گردد و با پسری(مارک وبر) رو به رو می شود ....
1-رفتن شری (جولی دلپی) از خانه
شری آخرین معشوقه دان در حال ترک خانه است در حالی که دان بر روی کاناپه محبوب خود مشغول تماشای تلویزیون است

















































































دان حتی میلی برای آگاهی پیدا کردن از محتویات نامه صورتی رنگ،نویسنده نامه و پسری که احتمالا در جست و جوی اوست ندارد.

















تنها کاری که دوست دارد انجام بدهد این است که روی کاناپه ی خود بنشیند و به تماشای ماجرای دان ژوان در تلویزیون مشغول شود یا با نگاهی مات ومبهم به نقطه ای خیره شودو به صدای خواننده اپرا گوش دهد

















انگار کاناپه عنصری جدانشدنی از زندگی امروزیه دان است،دان روی کانپه می خوابد،همان جا نوشیدنی اش را می نوشد و ...

















































































2-وینستن(جفری رایت)
این بار وینستن(جفری رایت)قرار است در این فیلم قهرمان ما را از انفعال و سکونی که در آن غرق شده نجات دهد(شخصیت وینستن یادآور بستنی فروش دیوانه در گوست داگ  یا حتی نوبادی در فیلم مرده مرده است)مرتب خلوت خود خواسته دان را بهم می زند به او زنگ می زند ،خواسته های خود را به او تحمیل می کند،ماجرای نامه ی صورتی را به یک معما تبدیل می کند،از دان می خواهد لیستی از معشوقه های گذشته خود را در اختیارش قرار دهد.بالاخره برنامه سفری برای دیدار با معشوقه های قدیمی ترتیب می دهد و دان را عازم سفری ناخواسته می کندو به او توصیه می کند به دنبال سرنخی برای او باشد مثل یک دستگاه تایپ یا یک چیز صورتی رنگ.

3-ملاقات با لورا(شارون استون)و دخترش لولیتا(الکسیس ژیه نا)
نشانه ها:یک موبایل صورتی رنگ


















آغاز سفر با ملاقت با دختر لورا،لولیتا شروع می شود،لولیتا آشکارا در حال دلبری از دان است(دان در این سن و سال هم در جلب توجه جنس مخالف بی آنکه تلاشی بکند ،موفق است.)
گفتگو با لورا سر میز شام عاری از هر گونه یادآوری خاطرات گذشته این دو است و در پایان به عشق ورزی منجر می شود(به نظر می رسد لورا در رابطه اش با دان فقط به دنبال همین بوده است)

















4-ملاقات با دورا(فرانسیس کان روی)و شوهرش ران(کریستوفر مک دانلد)
نشانه ها:تابلو گل های صورتی رنگ به دیوار،کارت ویزیت صورتی رنگ
دورا به گرمی لورا ،دان را نمی پذیرد،حتی به نظر می رسد سعی در پنهان کردن ناراحتی خود از ملاقات دوباره با دان دارد.و اورا با اکراه به منزلش دعوت میکند.با تعجب از او می پرسد که چگونه دان توانسته او را پیدا کند.

















دان به گردنبند مروارید دورا اشاره می کند و از او می پرسد:این رو من برات خریدم؟دورا با مکثی که انگار خاطرات ناخوشایندی از دان را برایش تداعی میکند پاسخ منفی میدهد:فکر نکم،دان می گویید:باید می خریدم.دورا از دعوت دان به شام توسط شوهرش هم در عذاب است.سر میز شام ران با نشان دادن عکس دورا در جوانی که توسط دان گرفته شده سعی دارد دورا داو را ترغیب به صحبت کردن درباره ی خاطرات گذشته اشان کند اما انگار دورا تمایلی به صحبت ویادآوری خاطرات خود با دان ندارد.

















دان به دنبال پاسخی برای سوالات است و حتی سوال ران درباره داشتن بچه را اینطور پاسخ می دهد:بچه ای که خبری ازش داشته باشم، نه ،ندارم.و منتظر می ماند تا واکنش دورا را نسبت به این پاسخ ببیند.(در اینجا هم نگاه  همراه با تردید دورا ابهام آفرین است.)

















حال بعد از دو ملاقات وینستن با تماسی از راه می رسد و او را دوباره به ادامه دادن این سفر ترغیب می کند در حالی که دان هیچ سرنخی پیدا نکرده و از ادامه دادن این سفر خسته شده است.
5-ملاقات با کارمن(جسیکا لنگ)و منشی اش(کلوئه سه وینی)
















کارمن هم مثل دورا و لورا با اندکی دقت دان را به جا می آورد(زن ها به لحاظ ظاهری و طبقه بندی اجتماعی بسیار با یکدیگر متفاوت اند)او حتی اسم سگش را جانستن گذاشته و استعداد شغل فعلی اش را در ارتباط برقرار کردن با حیوانات را مدیون سگ مرده اش (جانستن)است.کارمن درخواست دان برای نوشیدن ،خوردن،حتی قدم زدن که به نظر می رسد در گذشته به آن علاقه مند بوده را رد می کند.سوالات دان از کارمن سرنخی برای او به همراه ندارد،کارمن در برابر پاسخ دان که به سوالش درباره زندگی که می گوید:نه هنوز ازدواج نکرده ام پاسخ می دهد :البته،انگار می داند که دان قادر به ادامه دادن رابطه اش با کسی تا انتها نیست..

6-ملاقات با پنی(تیلدا سینتون)
نشانه ها:موتری با باک صورتی و ماشین تایپ صورتی





















پنی هم سریع دان را به جا می آورد و می گوید:تا جایی که به یاد دارد رابطه اش با دان پایان خوشی نداشته و هیچ وقت هم با هم آشتی نکرده اند و دان در پاسخ می گوید:تو من رو ول کردی و رفتی،یادت نیست؟

















پنی در برابر سوال دان درباره داشتن فرزند واکنش خشونت آمیز دارد.(آیا دان در جوانی مثل امروز آرام و مودب بوده یا نه؟چرا پنی او را ترک کرده و حتی با گذشت سالها نتوانسته خاطرات بدش را از دان فراموش کند و با سوال او اینقدر بهم می ریزد؟باز هم اطلاعاتی درباره ابهامات موجود به دست نمی آید.)

7-دیدار با په په کوچولو
دان به گل فروشی می رود 


















در آنجا هم توجه سان گرین را حتی با ابرویی شکافته خیلی سریع به خود جلب می کند..

















دان به قبرستان می رود تا با معشوقه مرده اش دیدار کند.زیباترین دسته گل را برای او می برد(برای پنی دست گلی صحرایی می برد)،بهترین کلماتش را برای او خرج می کند:سلام زیبا(در طول فیلم نمی بینیم در برخورد با سایر زن ها چنین جمله ای را به کار ببرد.)

































چرا په په کوچولو اینقدر برای دان عزیز است؟(تنهایی جایی که دان کمی اشک می ریزد بر سر قبر په په کوچولو است.)شاید به این خاطر که بدون پرداخت تاوانی می تواند به ستایش او بپردازد،چون او مرده است.































8-جیم جارموش
جارموش از رویاها و کابو س هایی که دان در طول سفر می بیند برای آشنا ساختن مخاطب با درونیات ذهنی قهرمانی که رفتار منفعلانه دارد و بسیار کم حرف می زند استفاده می کند.(همه ی زن ها در خواب او حضور دارند حتی سان گرین دختر گل فروش و زنی که در فرودگاه بر روی صندلی انتظار کنار او نشسته است.

















دان در جواب سوال پسر می گوید زندگی اش از دو چیز تشکیل شده :زن وکامپیوتر،آیا دان بعد از حذف کامپیوتر از زندگی اش و رو آوردن به نشستن روی کاناپه و تماشای تلویزیون ،به دنبال حذف زن ها از زندگی اش است؟(در حالی که در رویا ها و کابوس هایش قدرت حذف آن ها را ندارد.)

















علاقه جارموش به اینکه فیلم هایش در هیچ ژانر خاصی نگنجد در گل های پر پر نیز ادامه دارد(در مرد مرده،ظاهرا با فیلمی در ژانر وسترن رو به رو هستیم و در گوست داگ مخلوطی از انواع ژانرها)چیزی که جارموش نام آن را تئوری آشوب گذاشته است.
جارموش دان را فردی از هم گسیخته در درون خود نشان می دهدو هیچ اطلاعاتی درباره ی به وجود آمدن این  از هم گسیختگی درونی به بیننده نمی دهد،این عادت جارموش است که چیزی را به مخاطبان فیلم هایش دیکته نکند،فیلم مرتبا بیننده را به حدس و گمان وا می دارد و پردازش داستان به شکلی است که ابهامات فروانی را به همراه دارد،حتی زمانی که دان به دویدن پسری(مارک وبر)که شاید خود را پدر او می داند نگاه می کند،ماشینی از راه می رسد و جوانی با نگاهی عجیب به دان نگاه می کند.

































9-بیل موری
شخصیت دان فاقد عناصری است که بیننده بتواند به سرعت با او ارتباط برقرار کند.بیل موری با هنرمندی همدلی بیننده را برمی انگیزد.کنترل احساسات در مواجهه با نامه صورتی ناشناس که احساسات او را تحریک میکند یا سعی در فراموش کردن آن دارد فوق العاده است.موری از نگاه نافذ و تاثیر گذارش برای نشان دادن درونیات شخصیت دان استفاده می کند.(حس دستپاچگی در مواجهه با دلبری های لولیتا در دیدار اول،واکنش هایش سر میز شام سه نفره با دورا و شوهرش که از وراجی های و سوالات  شوهر دورا به ستوه آمده ،نگاهی که به فضای اطراف خانه پنی می اندازد نشان دهنده بی میلی اش در مواجهه دوباره با پنی است)موری با هوشمندی از حرکات بدن خود پرهیز می کندتا همه چیز را در نگاه خود به نمایش بگذارد(جارموش رگه های طنز فیلمش را به وسیله او به فیلم تزریق می کند)به صحنه ی ملاقات با لورا که دسته گلی زیر بغل دارد دقت کنید 


















وسائیلی که لورا در دست دارد از او می گیرد و با چرخش بدن لورا را وا می دارد تا گل هایی که زیر بغل زده را بردارد.

































نمونه های از این دست فراوان اند(زمانی که دختر وینستن به پدرش برای کشیدن سیگار تذکر می دهد و بازی موری که سیگار از او می گیرد و می کشد،نگاه خنده دارش به گربه ای که کارمن می تواند با او ارتباط برقرار کند،و بغض و جمع شدن قطرات اشک در چشمانش برسر قبر په په کوچولو)
نکته دیگر دربازی موری ،استفاده از لحنی بسیار یکنواخت برای ادای دیالوگ هایش در سرتاسر فیلم است.حتی زمانی که  به پنی می گوید که او بوده که دان را ترک کرده است آهنگ بیان دیالوگ خالی از احساس است.


۱ نظر:

  1. عالی بودو خصوصا که جمعه از شبکه‌ی آرته تونستم دوباره ببينمش. يکی از محبوب‌ترين فيلم های منه.

    پاسخحذف