بنابر تمامی تعاریف منطقی ،او هم نمونه ای ناسالم و بیمار
بود،او هم در شب ها و غروب هایی که برایش جانکاه بودند نه تنها فریاد درد و غم ،
که فریاد کمک سر می داد ، و وقتی کمک ظاهری سر می رسید ، ازش برنمی آمد به زبان
ساده و روشن بگوید کجاش درد می کند.با وجود این من بی پرده از کارشناسان این مسائل
که پیش تر ذکرشان رفت- پژوهشگران و زندگینامه نویسان و به ویژه نخبگان روشنفکری
حاکم که دانش آموخته ی این یا آن مکتب بزرگ روانکاوی اند- ایراد می گیرم ، تندترین
ایرادم این نکته است : آن ها به فریاد های درد و غم خوب گوش نمی دهند . البته نمی
توانندگوش کنند، چون از طبقه ی اشراف گوش حلبی اند . با این ابزار کار ناقص ، با
گوش ها ، چطور می توان فقط از روی صدا و کیفیت آن منشا درد را پیدا کرد ؟ به گمان
من ، با این ابزار شنوایی تخمی تنها چیزی که می توان یافت و شاید اثبات کرد چند نت
ضعیف و پراکنده – کنتر پوان پیشکش – است که نشان از کودکی نابهنجار یا لیبیدوی
مختل دارد.اما این انبوه، این بار سنگین و شاق درد واقعا از کجا می آید؟
جی دی سلینجر/تیرهای سقف را بالا بگذارید ،نجاران و سیمور:
پیشگفتار
انتخاب خوبی بود.
پاسخحذفدردمند دنبال همدرد میگردد.
(حامد عزیز، نمیدانم ایراد از چیست که کامنت گذاشتن خیلی سخت است اینجا.شاید از قالب باشد.)
Very NICe
پاسخحذفاز ناکجاآباد :(
پاسخحذفاین کتابو هنوز نخوندم !
این عکسها چقدر قشنگند...
پاسخحذفاون عکس بالای وبت معرکه است ..
سلااام.